سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حقّ سرپرست علمی تو آن است که وی رابزرگ بشماری و مجلسش را محترم بشماری و به او نیک گوش کنی [امام سجّاد علیه السلام]
کل بازدیدها:----3453855---
بازدید امروز: ----37-----
بازدید دیروز: ----50-----
جستجو:
زمستان 1385 - مرهمی بر این احساس مقدس
 
 
  • درباره من
    زمستان 1385 - مرهمی بر این احساس مقدس
    دل شکسته
    خدای بزرگ از تو ممنونیم که قشنگترین احساس رو که همون احساس دوست داشتنه به ما هدیه کردی .ما با هم این احساس رو شناختیم ما با هم معنی واقعی عشق پاک رو معنی واقعی دوست داشتن رو معنی محبت کردن شناختیم و این یکی از هزاران دلیلی میتونه باشه که وقتی به همدیگر نگاه میکنیم احساس میکنیم توی آسمونیم وقتی با هم درد و دل میکنیم وقتی با هم صحبت میکنیم آرامشی که به ما دست میده نا گفتنیه تمام وجودمان لبریز از عشق میشه و این عشق برامون آرامش به ارمغان میاره مثل کودکی که با آرامش خاصی در آغوش مادر به خواب رفته و احساس امنیت میکنه !!!خداوندا!!! التماس میکنیم که این آرامش رو این عشق پاک رو برای ما همیشه زنده نگه داری از تو میخواهیم این آرامش رو تا ابد از ما دریغ نکنی
  • لوگوی وبلاگ
    زمستان 1385 - مرهمی بر این احساس مقدس

  • پیوندهای روزانه
  • مطالب بایگانی شده
  • لینک دوستان من
  • اوقات شرعی
  • اشتراک در وبلاگ
     
  • بغض....
    نویسنده: دل شکسته دوشنبه 85/10/25 ساعت 7:1 عصر

     

    بغض دارم ... ولی نمیخواهم بنویسمشان.... میخواهم فریاد بکشم .... نپرس چرا؟
    بغض دارم ؛‏بغض پر از گریه ؛ نپرس چرا ؟‏همراهیم کن .......... 


        نظرات دیگران ( )

  • من میترسم از ...
    نویسنده: دل شکسته جمعه 85/10/22 ساعت 9:55 صبح

     

    هزار بار آسمان را قسم دادم که دیگر به چشمان گریان من نگاه نکند.
    من از حقیقت بی پایان از تصویری بی نشان،از عشق یک آهو می ترسم
    من از روزگار سنگدل از بایدها و نبایدها می ترسم،
    می ترسم از آغاز هر سرنوشت و از طلوع هر زیبایی.
    من از روح سرگردان زندگی،از گریزان بودن یاران می ترسم،
    از صدای پای رهگذران می ترسم.
    از آنچه هستم و هست می ترسم
    از جاده بی انتهایی که عاقبت مرا آواره خود خواهد ساخت می ترسم.
    از لحظه ها و ساعتهایی که مرا نیز همانند خودشان بی عاطفه کردند میترسم.


        نظرات دیگران ( )

  • تا کی
    نویسنده: دل شکسته پنج شنبه 85/10/21 ساعت 1:31 عصر

    عشق صدای فاصله هاست .....
    تا کی باید در سرزمین عشاق سربه زیر باشم و چشمهای خیسم را از دیگران پنهان کنم؟ تا کی باید بگویم که عاشقم ، ولی یک عاشق تنها ، عاشقی که معشوقش در کنارش نیست! تا کی باید به انتظارت زیر باران بنشینم و همراه با آسمان بنالم و ببارم؟ .... و تا کی باید با دستهای خالی ، با آغوش سرد ، با دلی خالی از آرزو و امید ، با چشمانی خیس و شاکی زندگی کنم؟....... تا کی ؟؟؟؟


        نظرات دیگران ( )

  • وقتی ....
    نویسنده: دل شکسته چهارشنبه 85/10/20 ساعت 9:31 عصر

     

    ...آه خدایا ...

     

    وقتیکه دل گرفته و غمدار است ، وقتی که همه دوستان دشمنند

     وقتی خانه زندان است ، وقتی مرگ زندگی است اما از تو گریزان است

     وقتی سوختن تنها علاجش ساختن است ، وقتی دوست داشتن پایانش شکست و از یادبردن است

     وقتی عمق همه نگاهها یک لجنزار متعفن است ، وقتی ورای هر حرفی نیش یک افعی کشنده است

     وقتی در همه راهها چاه پنهانیست ، وقتی آسمان بالای سرت سیاه از دود دلهای گرفته است

      به چه میتوان خود را دلخوش ساخت

     نا امیدانه به سوی تو نگاه دوخته ام تا که بار دیگر دستم را بگیری و از این ظلمت خلاصی ام دهی

     برای من بهترینها را بخواه ، زندگی را با تمام خوشی هایش به من ارزانی کن

     غمهای زندگی ام را بر من روا کن که با جسم و روحم آمیخته است

      ای کاش میدانستم چه زمان مرگم فرا میرسد

     آن وقت هرآنچه در دل داشتم به آنها که مرا به وجود آورده اند میگفتم

     و سپس به آنهایی که شادی زودگذر را از من میگیرند ، آنگاه آسوده تسلیم مرگ میشدم

     اما هیهات که چنین نیست چه میشد ای خدا که به من جسارت و گستاخی عطا میکردی

     شاید در آن هنگام میتوانستم بدون ترس و بدون آنکه هراسی از آزردن دلی داشته باشم

     از خود دفاع کنم

     کاش این زبان الکن را از من میگرفتی و به جایش شهامت سخن گفتن میدادی

                         اگر ترس از عذاب دوزخ تو نبود ، اگر یقین می یافتم که به سبب هتک حرمت مغضوب درگاهت

      نخواهم بود   ! 

      آن وقت چه میکردم ؟   

      خط بطلان میکشیدم بر عاطفه و خود را از زنجیر آنها آزاد می ساختم

     خشمگین مشو زیرا خود خوب میدانی که این بنده زبونت قادر نیست و ناتوان است

     بازهم در این غروب آزاد شده ابلیس در من رخنه کرده و وسوسه ام ساخته که لب به کفر بگشایم

     اما ای محبوبم تا تورا دارم از ابلیس وحشت نخواهم کرد .

      خوب میدانم که درِآشتی تو همیشه به رویم باز است.

       

     


        نظرات دیگران ( )