من گفتم و يارم گفتگفتيم سفر کرديماز دشت شقايق ها با عشق گذر کرديم گفتي وقتي پائيزههمه اي دنيا غم انگيزهبا اون برگها که مي ريزه گل عشقت نمي ريزهگفتم گل عشقتخزان ديده گل داده تمام دلخوشيش اينه زير پاي تو افتادهگفت و حالا چيه ؟حالا که گريونه ابرها چي ؟وقتي از رخ ساحل مجنون دريا چيه؟گفتم از تو مي ترسميک وقت بري تنها بشم از اين هجران از اين دوريمن هم همدرد ابرها شم گفتا اگر من مردم تو چقدر به من وفاداري؟عشق را به فراموشي تو چندروزه مي سپاري ؟گفتم تو که ميدوني سرخاک تو مي ميرم ولي تا لحظه مردن دل از تو نمي گيرمگفتي نگفتم دارم از غم عشقت ديونه مي شم حالا ديونگي هام تماشا کن گفتم عاشق ديونگي هاتم بلا گردون چشماتم